جدول جو
جدول جو

معنی حال بموئن - جستجوی لغت در جدول جو

حال بموئن
سرکیف آمدن، به هوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به تنگ آمدن، بی قراری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
فرهنگ گویش مازندرانی
کره اسب آماده به کار، جو و گندم آماده ی درو
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش آمدن از چیزی یا کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
بخیه زدن، کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل کردن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
انزال
فرهنگ گویش مازندرانی
آمادگی جفت گیری، به شدت عصبانی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جان به لب رسیدن، به ستوه آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش آمدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی